نیایش




اسمش علیـــــــــه ، ۲ سالشه طفلی...


چشم چپش نابینا شده … به خاطر تومور چشمی بدخیم دکترا


گفتن باید آب زیر چشمشو بکشیم و الّا میزنه به مغزش و


زبونم لال میکشتش امّا اگه آب زیر چشمشُ بکشن فاتحه ی


صورتش خونده میشه …


رفقا،خواهرا،برادرا عاجزانه ازتون التماس میکنم واسه


شفای این طفل معصوم دعا کنید…


به قرآن راه دوری نمیره ممنون میشم اگه


“هـــمــــتـــــون” بازنشر كنيد تاافراد بیشتری دعا


کنن واسش...



خداييش دعا كنيد بچه ها و بزاريد تو وبتون بعد چند وقت


اگه خواستيد پاكش كنيد خيلي خودخواهي اگه به خاطر


اينكه به وبلاگامون ربطي نداره ا غمگينه يا قشنگ نيست


نزاريمش و يه بچه ۲ ساله رو از دعاهاي بقيه محروم


كنيد شايد خدا دعا هامون رو براورده كنه و زندگي يه


ادم متحول بشه خواهــــــــــــــــــــــــــــشا 

چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, :: 15:53 :: نويسنده : نیایش
پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:, :: 12:18 :: نويسنده : نیایش

 

دو پیرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو دوستان بسیار قدیمى همدیگر بودند.

هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به دیدار او میرفت.
یک روز خسرو گفت:

«بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بودیم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى میکردیم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، یک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم میشود فوتبال بازى کرد یا نه.»

بهمن گفت:

«خسروجان، تو بهترین دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر میدهم»

چند روز بعد بهمن از دنیا رفت.

نیمه هاى شب، خسرو با صدایى از خواب پرید. یک شیء نورانى چشمکزن را دید که نام او را صدا میزد: خسرو، خسرو ....

خسرو گفت: کیه؟

منم، بهمن.

تو بهمن نیستى، بهمن مرده!

باور کن من خود بهمنم..

تو الان کجایی؟

بهمن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و یک خبر بد برات دارم.

خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو.

بهمن گفت: اول این که در بهشت هم فوتبال برقرار است. و از آن بهتر این که تمام دوستان و هم تیمیهایمان که مردهاند نیز اینجا هستند. حتى مربى سابقمان هم اینجاست. و باز هم از آن بهتر این که همه ما دوباره جوان هستیم و هوا هم همیشه بهار است و از برف و باران خبرى نیست. و از همه بهتر این که میتوانیم هر چقدر دلمان میخواهد فوتبال بازى کنیم و هرگز خسته نمیشویم. در حین بازى هم هیچکس آسیب نمیبیند.

خسرو گفت: عالیه! حتى خوابش را هم نمیدیدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چیه؟

بهمن گفت:

مربیمون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تیم گذاشته

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 16:48 :: نويسنده : نیایش

خدايا ....

دلم مرهمي مي خواهد از جنس خودت !

نزديـــک ؛

بي خطــــر ،

بخشــــنده ....

بي منّـــــــــــــــــت ... !!!

با تشکر از سحر

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 16:45 :: نويسنده : نیایش

 

یکی از غذاخوری های بین راه بر سر در ورودی با خط درشت نوشته بود : شما در این مکان غذا میل بفرمایید ، ما پول آن را از نوه شما دریافت خواهیم کرد !!! راننده ای با خواندن این تابلو اتومبیلش را فوراً پارک کرد و وارد شد و ناهار مفصلی سفارش داد و نوش جان کرد ! بعد از خوردن غذا سرش را پایین انداخت که بیرون برود ، ولی دید که خدمتگزار با صورتحسابی بلند بالا جلویش سبز شده است !!!


با تعجب گفت : مگر شما ننوشته اید که پول غذا را از نوه من خواهید گرفت ؟
خدمتگزار با لبخند جواب داد : چرا قربان ، ما پول غذای امروز شما را از نوه تان خواهیم گرفت ، ولی این صورتحساب مال مرحوم پدربزرگ شماست !!!
 

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 16:9 :: نويسنده : نیایش

 

یه روز شرلوک هلمز با دستیارش واتسن به تعطیلات می روند و در ساحل دریا چادر می زنند و در داخل چادر می خوابند……..

نیمه شب هلمز بیدار میشه و واتسن رو هم بیدار می کنه بعد ازش می پرسه :

واتسن تو از دیدن ستاره های آسمان چه نتیجه ای می گیری؟

واتسن هم شروع میکنه به فلسفه بافی در مورد ستارگان و میگه این ستاره ها خیلی بزرگند و به دلیل دوری از ما این قدر کوچیک به نظر می رسند و در سایر ستارگان هم ممکن حیات در آنها وجود داشته باشد و چند نوع انسان در کرات دیگر زندگی می کنند……..

که در اینجا هلمز میگه : واتسن عزیز

اولین نتیجه ای که باید می گرفتی اینه که : چادر مارو دزدیدند!!!!

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 16:8 :: نويسنده : نیایش

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟
روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.
من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است.
روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد...!
شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد یا ...؟!

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 16:1 :: نويسنده : نیایش

 

خدایا ...!

 تو را بزرگ می بینم و گاهی کوچک ،

این تو نیستی که بزرگ می شوی و کوچک ...

 

این منم که گاهی نزدیک می شوم و گاه دور ...!

 

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 15:55 :: نويسنده : نیایش


جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست ...
عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
گفت: خودم را می بینم !
عارف گفت: ولی دیگر دیگران را نمی بینی !
آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند و آن چیزی نیست جز "شیشه"
اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی
این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن :
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت می کند.
اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند !
تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری ...

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 15:54 :: نويسنده : نیایش

 

 

 

 

پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت

با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید.

بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.

پرستار : این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.

پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.

خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم

پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.

اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:

این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.

صبح روز بعد…

همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید.

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 15:43 :: نويسنده : نیایش

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ ما خوش آمدید امیدوارم از وبلاگمان خوشتان بیاید.
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نیایش و آدرس niayesh7.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 135
بازدید کل : 3465
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1